نه ماهگی مهران
پسر قشنگم نه ماهگیت مبارک عزیزدلم. روزها مثل برق و باد دارن میان و میرن و منم سرمست از شیطنت های تو ایام رو میگذرونم عزیزکم. تا چشم روی هم میذارم، یک ماه دیگه اومده و رفته و تو بزرگ و بزرگتر شدی. دیشب داشتم فکر میکردم که جند سال دیگه تو هم میخوای تو امور و تصمیم های زندگیمون باهامون شریک باشی و همفکری کنی برامون. میخوای بری مدرسه و درس بخونی و پیشرفت کنی و بشی مایه افتخار و سربلندی پدر و مادرت. دلم لرزید و اشک شوقی به خاطر وجود پاک و دوست داشتنیت از چشمام سرازیر شد نازنین دلم. عاشق شوق و اشتیاق کودکانه ت هستم که از این ور به اون ور میری و همه چی رو میبینی و لمس میکنی عزیزدلم. با اون سرعت باور نکردنی، به سمت اتاق بابا میری تا بر...
نویسنده :
مامان بهنوش
17:32