حال و هوای این روزها 2
این روزها تو خیلی قوی شدی قندعسلم. زورم به سختی بهت میرسه. معمولا توی نبرد بین خودم و خودت که اکثراوقات سر یه وسیله ای چیزی پیش میاد، تو پیروز میدون هستی!! باور کن راست میگم. من هیچ موقع زور و قدرت کافی رو برای گرفتن اشیا ازت، اعمال نمیکنم، برای همین زور تو میچربه گل پسرم. آخه اصلا باورم نمیشه که انقدر باید از قدرت و توانم که البته چیز خیلی زیادی ازش باقی نمونده، مایه بذارم!!!
این روزها شما خیلی سریعتر از قبل کارها رو تقلید میکنی عزیزم...که این هم خوبه و هم بد. خوب از این بابت که سریع میگیری و نیازی به سروکله زدن باهات نیست و بد از این بابت که خوب نیست بعضی کارا رو به محض دیدن تکرار کنی. مثلا پرتاب کردن اشیا...یا کتک زدن همه حتی من بیچاره! با کف دستت و ناخنای مبارک بلایی به سرمون آوردی که صورت ها همه جای خط چنگ شماست...هرکدوم مون که بغلت میکنیم، سرمون رو ناخودآگاه عقب میبریم و گارد میگیریم تا یهو مورد اصابت سیلی های محکم و چسبناک شما قرار نگیریم. چون به سرعت نور دستت میاد به سمتمون!!!از اونجایی که ضرباتت خیلی غافلگیرکننده و دردناکه، مامان بهنوش یهو عصبی میشه و نهیبی به شما میزنه و تذکر میده و البته بلافاصله هم سرزنش میشه که چرا بچه رو دعوا میکنی؟!! اون هنوز نمیفهمه!!! مامان جون واقعا نمیفهمی؟!!!! من مادرتم، میدونم که میفهمی و از قصد تکرارش میکنی و زور میگی. تا میبینی بزرگترا توجهشون جلب شد و بهت خندیدن، تکرارش میکنی...دیگه جنس شما دهه نودی ها رو شناختم که با اون هوش و ذکاوت تون همه چی رو اتفاقا خیلی هم خوب میفهمین و اگه از همین الان جلوتون گرفته نشه، دیگه ادب و احترام صفر!!! پس نبرد ما ادامه داره و مطمئنم که تو این یکی زمینه مامان موفق میشه عزیزدلم
با تشکر از دلسوزی همگی باید بگم که مامان بهنوش کوتاه نمیاد و اجازه نمیده که حتی از همین الان که آقا مهران خیلی کوچولوئه، کارهای ناشایستی انجام بده ولی با همه این اوصاف...
یادت نره که دوست داریم نفس مامان و بابا
راستی دندون پنجم و ششم شما هم نیش زده از لثه بالات عزیزدلم. مبارک باشه مامان جون.