مهرانمهران، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره

نفس مامان و بابا...مهران

یازده ماهگی پسرمون

1393/3/11 8:08
نویسنده : مامان بهنوش
416 بازدید
اشتراک گذاری

هوررررررررررررااااااااااااا....بالاخره ماه یازدهم زندگی تو هم سپری شد و وارد روزهای هیجان انگیزی شدی عزیزم. دیگه مرد شدی و داری یک ساله میشی عزیزم. اگه بخوام از ذهن و فکر و خیالای این روزام بگم مامان جون، باید بگم که هنوز نمیدونم تولد برات بگیرم یا نه؟ شرایط مساعد نیست، میخوایم از خونه مون جابجا بشیم و با وجود شما یه اثاث کشی جانانه داریم...که دقیقا میوفته تو روزای تولد تو...واکسن یه سالگیت رو هم که نمیشه فاکتور گرفت. شرایط من هم که این چندوقت حسابی به خاطر آلرژی ریخته به هم و مشغولش هستم. تو هم که ماشالله...هزار ماشالله...روزا امون نمیدی بهم یه نفس بکشم مادر!!! از در و دیوار میری بالا. طبق وصفیات عزیز جون، فکر کنم شیطنتات پی بابا رضاست و میدونم که روزای خیلی پر جنب و جوش تری از شما در انتظارمونه...چیزایی که من شنیدم تا حالا...

دارم کم کم باهات راه رفتن رو تمرین میکنم قندعسلم. تو هم که چه ذوقی میکنی. تو روروئک که به سرعت از این ور به اون ور میری و کلی کیف میکنی ولی هنوز خودت نمیتونی راه بری. بعضی وقتا وامیسی و یه مدت قابل توجهی میتونی تعادل خودت رو حفظ کنی و یه قدم میای سمت من ...ولی در همین حد فعلا. ایشالله ماه دیگه این موقع که خواستم یک سالگیت رو همین جا تبریک بگم از راه رفتنت و قدم های کوچولوت برات بنویسم عزیزدلم.

یه چیزی ازت دیدم که هنوز برام عادی نشده، عجب بلایی هستی مهران خان. پریشب بود که تو طبق روال از سر و کله من بالا میرفتی و مشغول شیطنت بودی و منم داشتم تلویزیون تماشا میکردم. یه دفعه دیدم رفتی کنار مبل، یه پات رو داری میذاری بالا، با دو تا دستات هم رومبلی ها رو گرفتی و با دندونت هم مبل و رومبلی رو داری گاز میگیری که نگهت داره و خودت رو بکشی بالا و بری روی مبل!!!!! یعنی با استفاده از دندونات ، امنیت رو بالا بردی ...آخ که چقدر خندیدم از دستت. معمولا پا میذاشتی رو یه چیزی و میرفتی بالا ولی این سری دیگه بی نیاز از هر وسیله ای با زور خودت ، شروع کردی به مبل نوردی!!! و البته موفقیت آمیز هم بود....حالا کاش به همین راضی بودی پسرم، مبل رو که فتح کردی ، از روی یکی میخوای بری روی مبل بغلی که البته من نتونستم مانع بشم و تا خودم و جمع کنم کلی دست و پا زدی و خودت رو انداختی روی اون یکی که البته بگم به هم چسیبیده نبودن مبلها!!!! آفرین به اراده و پشتکارت مامان جون. من و بابا رضا به شما افتخار میکنیم قندعسل.

این بود گوشه ای از شیرین کاری های شما در واپسین روزهای ماه یازدهم..

محبتمحبتیازده ماهگیت مبارک نفس مامان و بابامحبتمحبت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

دلسارا
11 خرداد 93 15:26
مگه پسرم فردا يازده ماهش نميشه؟ رفتي پيشواز؟ يازده ماهگي فردات مبارك باشه قلدر خان
مامان بهنوش
پاسخ
خاله جووووون... حالا این یه بار رو به ما خورده نگیر که زودتر از موعد تبریک گفتیم...
مامان فاطمه مامان نیکان
12 خرداد 93 0:54
گرچه شما مارو لایق ندونستی خاله که تولدم روتبریک بگی ولی 11ماهگی مهران جونی مبارک
مامان بهنوش
پاسخ
خاله جون بخدا همینن امروز برای تولد نیکان جونی کامنت گذاشتیمممممممم
خاله فرنوش
12 خرداد 93 8:36
ای جونم!!! پس استارت شیرین کاریاش با مبل نوردی شروع شده... مراحل بعدی احتمالا میز نوردی- دیوار نوردی و ... خواهند بود... قربون اون کف پای کوچولوش برم که با نهایت توانش سعی می کنه روشون وایسه. ایشالا هرچی زودتر اون لحظه ای بیاد که رو دوتا پاهای خوشگلش وایسه و آروم بیاد بغل مامان بهنوشش. یازده ماهگیت مبارک باشه مهران کوچولوی خاله
مامان بهنوش
پاسخ
میز که فعلا خاله جون دم دست نیست...همه رو جمع کردیم ولی خب ما دیگه دیوار رو نمیتونیم کاری کنیم... دیگه چیز زیادی نمونده که راه بیفتم و برم دنبال اکتشافات خودم خاله جون. ممنون از شما
مامان ماهان
12 خرداد 93 8:46
عزیزم 11 ماهگیت مبارک گل پسر...انشالله با اون قدمهای کوچولوت گامهای بزگ برداری و همیشه موفق باشی عزیز دلم...
مامان بهنوش
پاسخ
خیلی ممنون خاله لیدا. ایشالله ماهان جون هم همیشه موفق و سربلند باشه.
مامان ماهان
12 خرداد 93 9:01
خاله قربونت برم آفرین به این همه پشتکار ولی مراقب دندنای کوچولوت باش اونا اینقدرها هم محکم نیستناااااا...
مامان بهنوش
پاسخ
خدا نکنه خاله لیدای عزیزم. حالا فعلا به عنوان ابزار کار ازشون استفاده میکنم ولی قول میدم بزرگ شدم خیلی مراقبشون باشم.
معصوم
12 خرداد 93 9:13
عزیزیم دلم میخواد تو و مهرسا رو بزارم پیش همدیگه ببینم کدوم یکیتون شیطون ترین... بهنوش بعضی وقتا از شیطنتای مهرسا میترسم نمیدونم به کی رفته منو باباش هر دو آروم هستیم
مامان بهنوش
پاسخ
خاله معصوم امتحانش مجانیه ها...ولی به نظر من مهرسا به خودت کشیده شیطون بلا...
مامان هامين
13 خرداد 93 0:34
١١ماهگيت مبارك قندعسل.نمي دونم بهنوش جون ما هم انقدرشيطون بوديم يا بچه هاي اين دوره اين مدلي هستن.من كه تا يادمه خيلي آروم بودم ...!!!!!!!ان شاء الله كه هميشه سالم باشي گل پسري
مامان بهنوش
پاسخ
مچکرم خاله جون. البته ما که حتما شیطنت هایی داشتیم ولی این نودیا دیگه آخرشن بخدا...
انسیه
13 خرداد 93 16:36
یازه ماهگیت مبارک قند عسلم..خدایا شکرررررت بخاطر این فرشته های با نمکی که بما سپردی
مامان بهنوش
پاسخ
مرسی خاله انسیه جونم. ممنون. مامانم که هر لحظه شکرگزاره بابت وجود من
انسیه
14 خرداد 93 16:53
بهنوش جان نمیدونی چرا من نمیتونم وارد دبلاگ دلسا بشم؟تا وارد میشم یه صفحه باز میشه که باید دانلود کرد.سارا جون خودش اینو گذاشته آیااااا؟
مامان بهنوش
پاسخ
نمیدونم عزیزدلم. حتما صحبت میکنم با سارا جون در این زمینه.
پونه
14 خرداد 93 19:36
مبارک مبارک تولدت مبارک عزیزم
مامان بهنوش
پاسخ
خیلی ممنونم خاله پونه مهربونم.
باران و بنیتا
16 خرداد 93 1:26
مبارک باشه مهران خان بلا ..... ایشالله تولد 111 سالگیت
مامان بهنوش
پاسخ
خیلی متشکرم خاله باران عزیزم. همچنین ایشالله تولد یازده سالگی بنیتا کوچولو...راستی خاله جون به نظرتون بنیتا میذاره منم با سه چرخه ش بازی کنم؟
مامان فاطمه مامان نیکان
18 خرداد 93 0:24
دوست جونی خیلی دوست دارم از وبلاگ دلسارا دیدن کنم ولی همه مطالبش رمز داره.چطوره میتونم ازش اجازه ورود بگیرم؟
مامان بهنوش
پاسخ
حتما با سارا جون صحبت میکنم و بهت خبر میدم عزیزم.
مامان یاسی
18 خرداد 93 18:55
یازده ماهگیت مبارک آقای خوش تیپ
مامان بهنوش
پاسخ
مچکرم خاله یاسی جونم
شکوفه
22 خرداد 93 0:23
سلام بهنوش جون بالاخره تونستم لینکت رو بزارم عزیزم مهران رو ببوس
مامان بهنوش
پاسخ
ممنون خاله شکوفه عزیزم. از تبادل لینک با شما فوق العاده مسروریم