حال و هوای بهاری
با اینکه این روزا مامان بهنوش یه کم کسالت داره ولی تاحالا زیاد رفتیم بیرون که شما هم از این هیاهو و حال و هوای قبل از عید و بهار لذت ببری که آخر سر با گریه برگشتی خونه!!! خب خوش میگذره مامان جوون میدونم ولی خونه هم مامان و بابا یه کارایی دارن که باید حتما انجام بشن که یه تعطیلات فوق العاده برای شما رقم بزنیم ان شالله!
این روزا بیرون که میریم توجه داری به اتوبوس ها و مینی بوس ها و هرجا میبینشون بهمون نشون میدی و ما ملزم هستیم که اسمشون رو بگیم....این اتوبوسه...:))))) خوب همه مون رو گذاشتی سرکار فینگیلی خان. انقدر هوا خنک و بهاری شده که تعدادی از درختها شکوفه زدن و بقیه هم سبز شدن تقریبا که البته خیلی برات جالبه. با اینکه خیلی نیاز به کاپشن نداری برای بیرون رفتن ولی باز هر دفعه میاری و بهم نشون میدی که تنت کنم و من میگم مامانی لازم نیست، هوا سرد نیست زیاد...قربون حواس جمعت برم.
اینم بگم که با اینکه من و بابا هنوز لباس و خرید عیدمون رو انجام ندادیم، ولی خریدای شما کامل انجام شده، حتی تا آخر تابستون هم فکر نکنم دیگه لباس خاصی لازم داشته باشی...وای که دلم میره وقتی خریدهات رو نگاه میکنم. دیگه اصلا فکر خودم نیستم. تمام لذت دنیامون خلاصه شده توی خرید برای تو عشق مامان و بابا.
الهی که خداجون قوت به بابا رضا بده که اینهمه برای زندگیمون زحمت میکشه و خدا هردوتون رو برای من حفظ کنه.
الهی که دل همه بچه ها شاد باشه این روزا، خدایا این روزا حواسم به هر بچه ای که میبینم هست که اگه در توانم هست کمکی باشم ،اگه از دستمون بربیاد، سر راهمون قرارشون بده مطمئن باش که دریغ نمیکنیم. میدونم که خیلی ها هستن که از خیلی لذتها محرومن...
خدایا هیچ بچه ای بی سر پناه نباشه...آمین!