جای خالی عزیزان
خداجونی لطفا به بابایی و خانواده صبر بده که امسال نبود عمو محسن و عزیز رو بتونیم تحمل کنیم، مخصوصا روز اول عید که همگی جمع میشدیم خونه شون و طبق خواست آقاجون خدا بیامرز هیچ سالی تا حالا نشده که همگی باهم جشن نگیریم روز اول بهار رو. یادمه تا آقاجون بود هر سال اسکناس های نو دویست تومنی ش آماده بود که هم خودش و هم عزیز روز اول عید به تک تکمون عیدی بدن....از نوه ها بگیر تا بچه ها و دامادها و عروس ها...ده پونزده سال پیش دویست تومن مبلغ خوبی بود و دلمون خیلی به برکتش خوش بود. اون بنده خدا هم دلش به جمع چهل نفره اون روزای توی خونه ش خوش میشد و دوست داشت که همه چی آماده باشه برای پذیرایی از خانواده ش.عمو محسن نازنین هم که بی برو برگرد یه کیسه از اسکناس های بیست تومنی و پنجاه تومنی که تا نخورده بودن رو آماده داشت و آخر از همه میریخت سرمون که برداریم. از عمو حسین که فرزند بزرگ خانواده هستن بگیر تا نوه ها...همه میپریدن وسط پذیرایی که پول بیشتری جمع کنن...این وسطا خیلی ها هم آسیب میدیدین و زیر دست و پا له میشدن...:)))))))هرکس به نسبت زرنگیش صاحب عیدی میشد. من موندم این بیست تومنی ها و پنجاه تومنی ها رو از کجا می آورد...آخه اصلا تو بازار نبودن و جاشون رو به سکه ها داده بودن کم کم. تا همین پارسال هم این عیدی دادنش ادامه داشت با همون اسکناس ها...یه وقتایی هم برامون روش رو امضا میکرد. ...خلاصه خیلی پشیمونم که سه چهار تا از این دورهمی رو از دست دادم.
از اون روزا که آقاجون بود تا الان ده پونزده نفری فکر کنم به خانواده مون اضافه شدن، کاش بود و میدید.
پسرم نمیدونم قراره امسال چه حالی داشته باشم ولی قول میدم که تو و بابارضا متوجه غم توی دلم نشین و شادیتون رو بهم نزنم. مطمئنم که همه به ظاهر شادیشون رو نشون میدن و توی دلشون غم و غصه دارن.
چند ماهی میشه که بابایی رو مث همیشه ندیدم. با شلوغی دم عید فروشگاه سر خودشو گرم میکنه، ولی ما میفهمیم که یه حال دیگه ای داره، کاش اینجوری نمیشد...خیلی تحملش سخته که ظرف سه ماه هم عزیزترین برادرش و هم مادرش رو از دست داده.
پروردگارا همه مون رو آروم کن و بهمون صبر بده و تمام رفتگان رو ببخش و بیامرز.