مهرانمهران، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره

نفس مامان و بابا...مهران

نهایت بی رحمی یک به اصطلاح مااااادر!

1394/12/7 22:06
نویسنده : مامان بهنوش
975 بازدید
اشتراک گذاری

ای وای ای وای و ای وای....

امان و امان از بعضی مادرها که دست کمی از نامادری ندارن...

چه صحنه ای دیدم امروز، خیلی حالم بد شد به حدی که حالت تهاجمی گرفته بودم برای اولین بار توی عمرم ، اونم تصور کن که نسبت به یه مادر نامادر!!

امروز بابا رضا جونی ما رو برده بود برای خرید و گشت و گذار...

دم یه مانتوفروشی دیدم که یه مادری بچه به بغل از مغازه با حرص و اخم بسیار زیاد اومد بیرون و پشت سرش هم دو سه نفر دیگه بودن به همراه پدر بی غیرت...طفلک بچه که به نظرم حداقل یک سال از تو کوچیکتر بود عزیزم، داشت در نهایت کلافگی گریه میکرد و بی قرار بود که یه دفعه این نامادری آنچنان نیشگونی از بازوی طفل معصوم گرفت و محکممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم پیچوند گوشت تن بچه رو که بچه یه لحظه صدای گریه ش از درد قطع شد و ساکت شد و بعد دوباره صداش برگشت...چی بگم؟ آخه بچه توی این سن درد رو حس نمیکنه، خیلی باید شدید باشه که اونم با فاصله نسبتا زیادی سیگنال های ارسال درد اون ناحیه به مغزش میرسه و متوجه درد میشه. همون موقع که صدای گریه ش برگشت، با اون یکی دستش ، دست آسیب دیده خودش رو لمس کرد، ولی حتی نمیتونست ماساژش بده که یه کم آروم بشه....الهی ذلیل بشی ای زن!گریه

این همه درد رو چه جوری دلت اومد به تن اون طفل بریزی، اونم به خاطر چی؟ به خاطر یه مانتو؟!!!!

واقعا انقدر مهم بود؟

انقدر بی لباس بودی؟

مانتویی که از چهره ت معلوم بود برای به دست آوردنش سعی کردی طعمه به قلابت بگیری ولی موفق نشدی به خاطر گریه های بچه ت؟ اونم گریه ای که کاملا مشخص بود کاملا به حقه و طفلی رو بی تاب کرده بود...هر مشکلی داشت، حتی اگه داشت نق بیخودی هم میزد حق نداشتی این کارو باهاش کنی

یه لحظه تا به خودم اومدم توی جمعیت گمشون کردم، میخواستم برم از پشت سر توی اون شلوغی عین همون نیشگون رو ازش بگیرم ....هرچند که دق دلم هم خالی نمیشد حتی...حیف و صد حیف!

واقعا متاسفم برای مادری که نمیفهمه بچه توی این سن طاقت خیابون گردی و خرید نداره ...گرسنه شه، خسته ست، گرمشه، خوابش میاد، عرق کرده، میخواد بدو بدو بره و بازی کنه و آزاد باشه...آزااااااااااااد...میفهمی نامادری؟...آزاد!

یا بذار بچه جایی بمونه و تو بری پی خریدت...

یا اگه کسی رو نداری، مادر باش...مادر یعنی گذشت...فداکاری...اینا حداقلیه که میتونی برای اولین سالهای زندگی بچه ت بذاری...حداقلی که تو نداری...لعنت بهت....حیف اون پسر بچه...حیففففففففففففففف!

 

پسندها (1)

نظرات (2)

مامان سمیرا
8 اسفند 94 10:36
واقعا چقدر روح انسان با دیدن این صحنه ها ازرده میشه....بعضی ها واقعا لایق پدر و مادری نیستند
مامان نیکان
8 اسفند 94 23:46
عزیزم.اینهمه حرص نخور.همه مثه شما که مادری بلد نیستن.منم طاقت این صحنه هارو ندارم.یکسال تموم هیچ خریدی نداشتم چون نیکان فوق العاده از بیرون بدش میومد.ولی الان آقا شده.عزیزم خدا هدایتش کنه
مامان بهنوش
پاسخ
دلم کباب شد برای طفل معصوم