مهرانمهران، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره

نفس مامان و بابا...مهران

مهران برقی واود میشود

1394/12/5 8:57
نویسنده : مامان بهنوش
1,139 بازدید
اشتراک گذاری

خدایا شکرت که پسرم بزرگ شده، آقا شده...مستقل شده

خیلی حس خوبیه ولی میترسم دلم برای فینگیلی بودناش خیلی تنگ بشه...الانم فینگیلیه ها...ولی خب یه کم کمترنیشخند

همش دنبال سیم و پریز برقه مهران جونم، البته توی خونه خودمون به نتیجه ای نمیرسه چون همه پریزها محافظ دارن ، ولی خونه مامان زری چه حالــــــــــــی میکنی مامان جون...دو سه تا سیم رابط و سه راهی میگیری از مامان زری و تمام گوشیامونو و آباژور مامانی رو وصل میکنی بهشون و همه شون باید روشن بشن که نشون بده مدار خوب کار میکنه...هرجا راه میریم پامون گیر میکنه به سیم کشی هات...حتی موقع ناهار هم نباید دست بهشون بزنیم که سفره بندازیم، میریم یه گوشه سفره پهن میکنیم که یه وقت مزاحم کار شما نباشیم

منم که حق اعتراض ندارم، اونجا محدوده نظامی مامان زریه و بنده حق دخالت ندارم تا همیشه بهار مامانی حســــابی حال کنه.

خدایا بزرگیتو شکر با این همه نعمتت چه کنم....

ماشالله لاحول و لا قوة الا بالله

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان نیکان
5 اسفند 94 14:28
ای جان.مهندس برق داریم ما ایشالله در آینده.اینا چقدشبیه همن.نیکانم یه دوره با برق خیلی سر وکله میزد.منتها خطری نبود فقط.به پریزها کار نداشت.ماشالله عزیزم.
مامان بهنوش
پاسخ
به قول شاعر...حالا ببر و بیار داریم ما... آره گلم واقعا علایقشون دوره ای تغییر میکنه و همه شبیه به همدیگه
دلسارا
5 اسفند 94 16:27
دامادمون مهندس شدن ؟ قربون خرابکاری هاش . این هم یه مدل استعداده دیگه . بهنوش به نظرت بهتر از بالا رفتن از ماشین لباسشویی و پرت کردن چیزمیز از اون بالا نیست خواهر ؟ یا باز کردن درهای کابینت و بیرون ریختن همه چیز ؟
مامان بهنوش
پاسخ
لایک...کاملا موافقم خواهر ...برای من کار در نمیاد اینجوری ولی خب دلشورهام بیشتر میشه ....آخه خطر داره...خطرررررررررررر در کل واقعا که خدا مراقب این فرشته های کوچولومونه