مهرانمهران، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره

نفس مامان و بابا...مهران

شیطنت ممنوع!

1394/10/27 13:55
نویسنده : مامان بهنوش
179 بازدید
اشتراک گذاری

هزار الله اکبر بهت گل پسر!

یه لحظه آروم نمیگیری...از لباسشویی میری بالا میری روی کابینت...جاقاشقی رو دست میزنی،ست چاقوهای مامان خطرناکن عزیزدلم؛خیلیییییییی خطرناکن.کشوی لوازم آشپزخونه مو با اینکه دستگیره ندارن باز میکنی و هرچی به دستت میاد رو پرت میکنی...حالا میخواد کفگیر و قاشق چوبی باشه یا گوشتکوب و گردو شکن...دیگه اینا رو کجا قایم کنم مامان جون؟

در کابینتا همه قفل کابینت داره و بسته هستن ...میری انقدر در کابینت رو میکشی تا دستت رد بشه و برسه به لیوانای توی کابینت که قفله و بیاریشون بیرون و آب بخوری...یکی از کابینتها رو عمدا باز گذاشتم برات، تو هم که روزی ده بار کاسه بشقابها رو میاری بیرون و پخش میکنی کف آشپزخونه..!

پشت مبلامون هم که دیگه به لطف پروردگار دسترسی پیدا کردی و شده مخفیگاه شاهزاده مهران.هرچی دستت میاد پرت میکنی اون پشت و بعدشم میری اون پشت که بیاریش و اون پرده هفده هجده متری رو که سالی یه بار دم عید وقت میکنیم بیاریم پایین و بشوریم و میمالی به سروکله و لباسات...بخدا غر نمیزنما مادر، چون به مرور زمان فراموشم میشه این شیطنتای گاهی شیرین و گاهی خرابکارانه ت رو، گفتم اینجا به چندتاش اشاره کنم

میری سوکت تلفن رو از پشت مبل میکشی و قطع میکنی، منم که از همه جا بیخبر که تلفن قطع شده...وای خدا قربون شیطونی هات برممممممم

راستی دائما هم سر فریزر هستی و مشغول بستنی دزدی...جیگرتو بخورم، نوووووش جونت عزیزم، بابارضا بستنی میخره که نوش جونت بشه.

یادم رفت بگم، دی وی دی پلیرمون چندماهی هست که طفلک خراب شده، چندروز پیش گفتم بذار بررسی ش کنم شاید بشه درستش کرد، پیچ هاش رو باز کردم دیدم شش تااااااااااا دی وی دی گیر کرده توش...شش تتتتتااااااا!...دستگاه زبون بسته همین که روشن میشد خیلی بوده...خلاصه دی وی دی ها رو از توش آزاد کردم و زدم به برق...فکرشو کن...درست شد...سی دی  برات گذاشتم و یه نیم ساعتی سرت گرم شد!

خلاصه اینم به خیر گذشت...

پسرکم خط خطی های روی دیوارا رو چه جوری پاک کنم مامان جون؟ خونه مستاجریه ها...صابخونه ببینه چه کنییییییییییمممممممم؟!

مداد از کجا رفتی به دست آوردی که این نقش و نگارا رو برامون بکشی؟با ذکر مثال توضیح دهید. (۲ نمره)سوال

پسندها (1)

نظرات (6)

مامان نیکان
7 بهمن 94 13:03
عزیزم پسر داری یعنی همین.تازه مهران دیر شروع کرده نیکان این مراحل رو خیلی وقته گذرونده.الان دیگه فقط سراغ کشوی وسایل شیرینی پزیم میره هی میگه بیا خمیر درست کنیم.عزیزم نیک یه روز کل دیوار راهرومون رو با خودکار خط خطی کرد منم مهمون داشتم گفتم اخه مهمون نمیگه بچه عقل نداشت شما چرا گذاشتین اونم قوم همسری
مامان بهنوش
پاسخ
آخه ما چیکاره بیدیم؟!!! بخدا بیست و چهار ساعته چشمم بهشه...ولی دریغ از یه ثانیه که از دستمون در بره
مامان نیکان
7 بهمن 94 13:04
ادامه داستان...خلاصه از این اسکاجهای سبز رنگ مستطیلی برداشتم خشک کل دیوار رو ساییدم البته آروم.حسابی تمیز شد.یه امتحانی بکن عزیزم
مامان بهنوش
پاسخ
مدادی ها رفت...ولی خودکاری ها رو به یادگار گذاشتیم برای صابخونه و مستاجر بعدیشون
خاله فرنوش
9 بهمن 94 21:32
قربون اون قد و بالات برم من یکی یه دونه خاله... فدای این شیطونیات و خلاقیتت که به همگان نشون میده به خاله ت رفتی... یه نمونه خلاقیت هم تو اتاق خاله به جا گذاشتی البته... دو هفته پیش خاله رفت سراغ مدارکش یهو دید که فایلی که مدارک مذکور توش قایم شده بود مازیکی شده به طرز عجیب غریبی... کلی خندیدم از دستت خاله... اتفاقا خاله فرنوش هم در راستای نکاتی که مامان بهنوشت ذکر کرد یه سوال براش پیش اومده: مازیک وایت بوردای خاله رو از کجا پیدا کردی خاله؟؟؟؟؟ با رسم شکل توضیح دهید؟ (1.5 نمره)
مامان بهنوش
پاسخ
میخواستم خوشجل تر بشه خب آجو جون. مااااااااژیک؟! اونا که دم دست بودن!!!
oخاله پونه
14 بهمن 94 11:31
ای جون دلم پسرک شیطون خودم خاله چقدر سی دی دادی به خورد دستگاه دیویدی نگفتی خفه بشه؟؟؟؟؟؟ دلم برای دیدن روی ماهت تنگ شده میبوسمتون تو و بنوش گلم
مامان بهنوش
پاسخ
راه تنفس دی وی دی پلیر رو وا کردیم خاله...به خیر گدشت دل به دل تونل داره عشخممممم
ملیحه
17 بهمن 94 8:46
ماشالله پسرک شیطون
دلسارا
20 بهمن 94 15:31
پسر هر چی شیطون تر باشه بهتره . پسری که شیطون باشه پسر نیست . دختری که لوس نباشه دختر نیست . مهران جونم به هیشکی نگو رازت رو . نگو ابزارنقاشی ات رو از کجا میاری . مامان رو بذار تو خماری .
مامان بهنوش
پاسخ
داشتیم؟...آررررررره؟ راستی پزززززززززززز...پسسسسر داریم و شیطنت