شیطنت ممنوع!
هزار الله اکبر بهت گل پسر!
یه لحظه آروم نمیگیری...از لباسشویی میری بالا میری روی کابینت...جاقاشقی رو دست میزنی،ست چاقوهای مامان خطرناکن عزیزدلم؛خیلیییییییی خطرناکن.کشوی لوازم آشپزخونه مو با اینکه دستگیره ندارن باز میکنی و هرچی به دستت میاد رو پرت میکنی...حالا میخواد کفگیر و قاشق چوبی باشه یا گوشتکوب و گردو شکن...دیگه اینا رو کجا قایم کنم مامان جون؟
در کابینتا همه قفل کابینت داره و بسته هستن ...میری انقدر در کابینت رو میکشی تا دستت رد بشه و برسه به لیوانای توی کابینت که قفله و بیاریشون بیرون و آب بخوری...یکی از کابینتها رو عمدا باز گذاشتم برات، تو هم که روزی ده بار کاسه بشقابها رو میاری بیرون و پخش میکنی کف آشپزخونه..!
پشت مبلامون هم که دیگه به لطف پروردگار دسترسی پیدا کردی و شده مخفیگاه شاهزاده مهران.هرچی دستت میاد پرت میکنی اون پشت و بعدشم میری اون پشت که بیاریش و اون پرده هفده هجده متری رو که سالی یه بار دم عید وقت میکنیم بیاریم پایین و بشوریم و میمالی به سروکله و لباسات...بخدا غر نمیزنما مادر، چون به مرور زمان فراموشم میشه این شیطنتای گاهی شیرین و گاهی خرابکارانه ت رو، گفتم اینجا به چندتاش اشاره کنم
میری سوکت تلفن رو از پشت مبل میکشی و قطع میکنی، منم که از همه جا بیخبر که تلفن قطع شده...وای خدا قربون شیطونی هات برممممممم
راستی دائما هم سر فریزر هستی و مشغول بستنی دزدی...جیگرتو بخورم، نوووووش جونت عزیزم، بابارضا بستنی میخره که نوش جونت بشه.
یادم رفت بگم، دی وی دی پلیرمون چندماهی هست که طفلک خراب شده، چندروز پیش گفتم بذار بررسی ش کنم شاید بشه درستش کرد، پیچ هاش رو باز کردم دیدم شش تااااااااااا دی وی دی گیر کرده توش...شش تتتتتااااااا!...دستگاه زبون بسته همین که روشن میشد خیلی بوده...خلاصه دی وی دی ها رو از توش آزاد کردم و زدم به برق...فکرشو کن...درست شد...سی دی برات گذاشتم و یه نیم ساعتی سرت گرم شد!
خلاصه اینم به خیر گذشت...
پسرکم خط خطی های روی دیوارا رو چه جوری پاک کنم مامان جون؟ خونه مستاجریه ها...صابخونه ببینه چه کنییییییییییمممممممم؟!
مداد از کجا رفتی به دست آوردی که این نقش و نگارا رو برامون بکشی؟با ذکر مثال توضیح دهید. (۲ نمره)