مهرانمهران، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره

نفس مامان و بابا...مهران

چهار فصل اول زندگی مهران

1393/4/9 15:56
نویسنده : مامان بهنوش
409 بازدید
اشتراک گذاری

پسر قشنگم، امروز بعد از مدتها اومدم تا برات بنویسم. از روزهای خوشی که برامون رقم زدی ...از خوشی هامون و عشقی که با وجود تو در دلمون شعله گرفته که نمیذاره حتی یه لحظه از بودن با تو دست بکشم و وبلاگت رو به روز کنم عزیزدلم...از همه چی...سال پیش توی همیجین روزایی بود که تو دیگه طاقت نیاوردی تا تو دل مامان بمونی و تصمیم گرفتی که پا به این دنیای پر از زیبایی بذاری. از روزی که اومدی انگار زندگی من و بابا رضا از حالت سیاه و سفید و یکنواختی به حالت رنگی تغییر پیدا کرد. زندگی مون رنگ و بوی تازه ای گرفت عزیزدلم. نفهمیدم روزا کی اومدن و کی رفتن...تو کی بزرگ شدی پسرم؟

انقدر کوجولو بودی که وقتی شیر میخوردی از خستگی خوابت میبرد و باز بعد از یکی دو ساعت از گرسنگی بیدار میشدی...حتی نمیتونستی غلت بزنی و شی و وسیله ای که روی زمین میبینی رو برداری...چه برسه به اینکه من بخوام به خاطر کنجکاوی های شما که گاهی وقتا واقعا خطرناک میشن، دستگیره های کشوی آشپزخونه رو از جاشون دربیارم تا کشوها باز نشن...کی انقدر بزرگ شدی قربونت برم؟

یک سال شد که با دنیای اطرافت اشنا شدی و تا تونستی همه چیز رو بررسی کردی...با پاهای کوجولوت چند قدمی رو برمیداری و با شوق وصف نشدنی خودت به سمتمون گام برمیداری ولی هنوز نمیتونی راه بری....راه هم میری...بالاخره همین روزاست که راه بیفتی و به همه جا سر بکشی و همه جیز رو ببینی عزیزدلم. روزای اول هیچ دندونی نداشتی که بخوای مامان رو گاز بگیری...آخ که چقدر تیز هستن...ولی الان هشت تا مروارید سفید و خوشگل داری عزیزم. خیلی اذیت شدی تا رشد کنن و بتونن بهت کمک کنن تا مزه های مختلف رو بچشی و بفهمی که خیلی چیزای خوشمزه تر از شیر مامانت تو این دنیا هست که هنوز نچشیدیشون. ماشالله عزیزدلم...ایشالله سال دیگه این موقع بقیه دندونات هم درمیان و لذت میبری عزیزدلم.

ایشالله سال دیگه این موقع اتاق داری برای خودت مامان جون. یه اتاق خوشگل با یه عالمه وسیله ها و اسباب بازی که حسابی باهاشون بازی کنی و سرگرم باشی. جای مخصوص خواب مهران..کمد لباسا و اسباب بازی ها و کشوهای خودت...امیدوارم که بتونم به قولی که همینجا دارم بهت میدم عمل کنم عزیزدلم....ایشالله با کمک بابا رضا میشه مامان جون...چرا نشه؟ مگه چیزی تو این دنیا هست که بابا رضا نتونه برای تو فراهم کنه...؟ پس حتما میشه.

انگار همین دیروز بود که یه غلت زدی و دنیا رو بهمون دادی با غلت زدنت عزیزم....همین دیروز بود که برای بابا رضا سوسیس با مخلفات درست کرده بودم و تو از شوق سس قرمز رنگی که داشت، شروع کردی چهار دست و پا به سمت بابا رضا رفتی تا بشقاب غذاش رو برداری و زیر و رو کنی... همین عید امسال بود که بعد از هشت ماه دوتا دندون بالاییت خودشون رو به ما نشون دادن همزمان و یه کم بعد هم دو تا دندون پایین نمایان شدن...خیلی نگذشته از وقتی که مبل ها رو گرفتی و ایستادی و کلی از این بابت ذوق کردی که میتونی از پاهات چه استفاده هایی کنی....قدم هایی که با هزار زور و زحمت برمیداری تا خودت رو پرت کنی تو بغل من یا بابا رضا رو بگو...قربونت برم با اون آب خوردنت که هرکی میبینه ضعف میکنه برات که انقدر تمیز و البته سریع اب توی لیوان رو میخوری...عزیزدلم همه اینا توی یک سال گذشته اتفاق افتاده ولی برای ما که انگار همین دیروز بود...خوشا به حال ما ...

خیلی دوست داشتیم برات تولد یک سالگی مفصل بگیریم مامان جون...ولی خدای عالم شاهده که فقط به خاطر خودت که اصلا از شلوغی و سر و صدای زیاد خوشت نمیاد، نمیگیریم برات...البته تولد میگیریم ولی نه به اون تشریفاتی که تو ذهن مامان و بابا هست. انقدر کوجولو هستی که شمعت رو هم نمیتونی فوت کنی مامان جون.  البته انقدر بزرگ شدی که با مامان حرف بزنی به زبون خودت و با حرکات سرت به مامان بفهمونی که چی میخوای و چی نمیخوای ولی قدرت فوت کردن رو نداری هنوز مامان جونم. حتما میام و برات از اولین جشن تولدت مینویسم مامان جون. از همین الان بهت قول میدم که بهترین جشن تولد یه سالگی عالم باشه...قول قول...

محبتمحبتمحبتدوست داریم نفس مامان و بابا...محبتمحبتمحبت

 

پسندها (3)

نظرات (12)

خاله فرنوش
9 تیر 93 22:38
بالاخره اون روزی که مهران خاله به دنیا اومد داره میرسه. مهران جونم تو یکی یه دونه خاله ای و خاله فرنوش به وجودت افتخار می کنه. خاله و مامانی و بابایی کلی سورپرایز واست دارن و امیدواریم که خوشت بیاد ازشون. مامان بهنوش غصه نخور مهران جون واسه تولد سال بعدش می تونه خودش شمع های کیکشو فوت کنه. امسالم می تونه ها فقط می خواد به ما هم این افتخار و بده که شمعاشو فوت کنیم. جیگرم می خواد لذت های زندگیشو با همه شریک بشه آخه... می بوسمت خاله پیشاپیش تولدت مبارک لپپوی من
مامان بهنوش
پاسخ
مرسی خاله مهربونم. خیلی بهم خوش گذشت...ممنونم ازتون. ایشالله سال دیگه یه جشن مفصل میگیره مامانم برام و دور هم کلی خوش میگذرونیم. ایشالله تولد شما خاله جون...
مامان نیکان
10 تیر 93 11:27
عزیزترین هدیه خدا به مامان وبابا،تولدخجسته تو مبارک.الهی سالیان سال زیر سایه حق وبلندای سایه بدرومادر زندگی براز شوق وشغف وسلامتی داشته باشی.میبوسمت گلم.اصلا نگران تولد نباش که الکی خودت وپسری خسته میشه.ایشالله سال بعد
مامان بهنوش
پاسخ
ممنونم عزیزدلم...مرسی. بله، تولد خودمونی گرفتیم برای مهران، خوب بود خداروشکر. ایشالله سال دیگه مفصل میگیریم براش.
معصوم
11 تیر 93 9:05
تولدت مبارک مهران خوشمله حس و حات قشنگه یکساله شدن تو مهران جون مبارک عزیزم مهرسا کلی باهاش تمرین کردم فوت کردن و یاد گرفت ولی روز تولدش موقع کیک انقده گریه کرد که آخرش منو باباش شمع هاشو فوت کردیم
مامان بهنوش
پاسخ
خیلی ممنونم عزیزم...لطف داری ای جوووونممم...ایشالله سال دیگه خودش فوت میکنه شمعهاش رو...تولدش هم مبارک باشه.
مروارید
12 تیر 93 1:42
من در اولین ساعات دوازدهم تیرماه نود و سه اومدم اینجا تا جزء اولین کسایی باشم که تولد این گل خوش عطر و بو رو به خودش و مامان و بابای نازنینش تبریک بگم! مهران عزیزم تولد یکسالگی ات مبارک امیدوارم که زیر سایه پدر و مادرت سعادتمند و خوشبخت باشی!
مامان بهنوش
پاسخ
شرمنده مون کردی خاله مروارید نازنین مهران. خیلی ممنونم عزیزدلم. با ارزوی خوشی و سلامتی برای شما و دوتا گلای نازنینت عزیزم
سحر
12 تیر 93 9:49
مهران جون تولدت مبارک. __000000___00000 _00000000?0000000 _0000000000000000 __00000000000000 ____00000000000 _______00000 _________0 ________*__000000___00000 _______*__00000000?0000000 ______*___0000000000000000 ______*____00000000000000 _______*_____00000000000 ________*_______00000 _________?________0 _000000___00000___* 00000000?0000000___* 0000000000000000____* _00000000000000_____* ___00000000000_____* ______00000_______* ________0________* ________*__000000___00000 _______*__00000000?0000000 ______*___0000000000000000 ______*____00000000000000 ______*______00000000000 _______*________00000 ________*_________0 _________*________* _________*_______* __________*______* ___________*____* ____________*___* _____________*__* ______________**
مامان بهنوش
پاسخ
قربوون محبتت سحر جون...یادگاری بسیار زیبایی برای مهران فرستادی ...خیلی ممنونم عزیزم
مامان فاطمه مامان نیکان
12 تیر 93 11:39
عزیزان عاجزانه ازشماکمک میخوام،گلم بهمهران جونی چه غذایی توطول روزمیدی مخصوصا وعده صبحونه.نیکان فقط حلواشکری میخوره با نون لئاش تلیت تو چایی اونم فقط دوتاسه تیکه کوچیک.موندم چیکارش کنم.اصلا جون نمیگیره.خیلی نگرانم
مامان بهنوش
پاسخ
مهران یه وقتایی سرلاک میخوره صبحها...گاهی هم یه کم تخم مرغ...بیسکویت مادر هم یه وقتایی دوست داره. عزیزم شماره ت رو برام تو خصوصی بذار که باهم در ارتباط باشیم. نگران نباش بچه ها یه مدت بدغذا میشن...اصلا نباید به زور بهش غذا بدی گلم.
مامان ماهان
12 تیر 93 12:00
سلام خاله جون و تولدت مبارک عزیزم....امیدوارم 120 سال زیر سایه بابا و مامان ناز و مهربونت زندگی کنی و هر روز ساد ساد باشی...
مامان بهنوش
پاسخ
خیلی ممنون خاله جون، شما هم همیشه شاد و سلامت باشین انشالله.
دلسارا
14 تیر 93 2:09
پسرک زیبا تولدت مبارک .. انشالاه که همیشه سالم و نامدار باشی عزیزم .
مامان بهنوش
پاسخ
خیلی ممنون خاله سارای مهربونم. قول میدم
مامان یاسی
15 تیر 93 18:08
بسیار زیبا نوشتی تولد مهران جون مبارک قدر مادر مهربانتو بدون عزیزم
مامان بهنوش
پاسخ
خیلی ممنون یاسی نازنینم ...نظر لطفته گلم. مرسی
خاله الهه
17 تیر 93 12:17
مهران قشنگم امیدوارم روزهای خوب و آرامی در کنار پدر و مادرت داشته باشی.دوست دارم و تولدت مبارک
مامان بهنوش
پاسخ
منم شما رو دوست دارم خاله الهه نازنینم...مرسی
مامان هامين
17 تیر 93 23:42
مهران ناز خودم تولدت مبارك خاله جوني.اميدوارم هميشه سالم و تندرست و پيروز باشي.دنيا دنيا دوست داريم....
مامان بهنوش
پاسخ
منم شما رو دوست دارم خاله جون.
سیده فاطمه
18 تیر 93 12:40
شرمنده با تاخیر تولدت مبارک خاله خوشگلم الهی زیر سایه مامان و بابا سالم و صالح بزرگ شی مبارکه ه ه ه ه ه ه ه ه ه