مهرانمهران، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

نفس مامان و بابا...مهران

سه ماه اول زندگی مهران

1392/7/6 7:15
نویسنده : مامان بهنوش
341 بازدید
اشتراک گذاری

کولیک شبانه وحشتناک

پسر گلم، از اواخر ماه اول زندگیت شب که میشه بی تابی های تو هم شروع میشن...خیلی دلم میخواست همیشه روز باشه و هیچ وقت شب نرسه که تو انقدر درد و سختی نکشی پسر گلم. متوجه شدیم که از ساعت 10 کولیک هات شروع میشن و باید از قبل پیشگیری کنیم و شربت گریپ میکسچر رو بدیم بهت. ولی بعد از چند روز گریپ میکسچر هم آرومت نمیکرد! این بود که هرچند وقت یه بار انواع شربتهای دل درد گیاهی رو برات امتحان کردیم تا آروم بگیری و کمتر درد بکشی پسر قشنگم. دکترها میگن تا پایان 3 ماهگی کولیک از بین میره...نرفت تا 4 ماه و نیم تموم میشه...ایشالله که هرچی زودتر این دل درد طاقت فرسا که از دردش پاهای کوچولوت رو جمع میکنی توی شکمت، تموم بشه و بتونی آروم و بی دغدغه بخوابی عزیزم.

کلی هم بابت این زردی لعنتی و بستری شدنت توی بیمارستان اذیت شدی و برگشتی به وزن روز تولدت پسر نازم. ایشالله هرچه زودتر تپلی و تپلی تر بشی عزیزم.

ختنه

واااااااااااااااای که چه جوری تعریف کنم. دست و دلم میلرزه...اصلا دوست ندارم بگم و تصورش رو برات تداعی کنم...نمیخواد بدونی گلم. فقط بدون که آقای دکتر محمد موسوی ختنه شما رو انجام دادند. خدا خیرشون بده...از این بهتر نمیشد ختنه بشی ولی خیلی بی تابی کردی...خیلییییییییییییییییییییی...دردت به جونم عزیزدلم.

واکسن دوماهگی

صبح روز 12 شهریور بود که با بابا بردیمت مرکز بهداشت راست روش توی خیابون وحدت چهارصددستگاه. قد و وزنت رو گرفتند و واکسنت رو زدند. دو تا واکسن بود که یکی توی پای راست و دیگری توی پای چپت تزریق شد...خیلی سخت بود برام که پاهای کوچولوت رو نگه دارم تا خانوم بهیار واکسنت رو بزنه ولی چه کنم که برای پیشگیری از بیماری ها و حفظ سلامتیت لازمه پسر قشنگم.

شب اول از ساعت 11 شروع کردی به گریه تا ساعت 1 شب...دیگه از نفس افتاده بودی ناز پسرم. قربون اشکات برم که مثل مروارید از صورتت میریزن پایین...من و بابا هم پا به پات اشک میریختیم...ولی کاری جز آروم کردن و راه بردنت از دستمون بر نمیومد عزیزدلم. تازه استامینوفن هم بهت داده بودیم...اگر نه چه بلایی سر پسرم می اومد؟!!!!

خدایا این روزهای سخت کی تموم میشن که پسرمون یه نفس راحت بکشه...این چند وقت همه ش درگیر آزمایش خون بودیم برای زردی...بعدش هم که ختنه و حالا هم که این درد وحشتناک واکسن دو ماهگی!

ایشالله هیچ وقت بیماری و درد نداشته باشی تو زندگیت نازنین پسرم...

آمین!

 زردی تا پایان سه ماهگی تموم شد بالاخره...!

هر ثانیه که نگات میکردم، رنگ زرد چهره ت آتیش میزد به قلبم. پس چرا تموم نمیشه؟!!!!!!!!

یه عده از دکترها معتقدند که باید سه روز شیر مادر قطع بشه و شیر خشک به شیرخوار داده بشه ...این کار رو هم امتحان کردم یه روز ولی تا ظهر بیشتر نتونستی طاقت بیاری...هرچی شیشه شیر بهت میدادیم دوست نداشتی و با دستای کوچولو و کم جونت هل میدادی شیشه ت رو که یعنی اینو نمیخوام...از این دوست ندارم...هرچی هم شیر خشک میخوردی به زور ما، همه رو یه دفعه میریختی بیرون از دهنت...نشد دیگه. به شیردهی ادامه دادیم تا پایان سه ماهگی که کبد نازنین پسرم به رشد کامل خودش برسه و این زردی لعنتی رو از بدن پسرم ببره بیرون.

خدایا این چه شکنجه ایه آخه...

دکتر مهدی نیک جو

ناز پسرم شما رو برای اولین بار بردیم مطب دکتر نیک جو که خیلی ازش تعریف و تمجید شنیده بودیم...برات پرونده تشکیل دادیم. از این به بعد شما تحت نظر ایشون هستی گلم. البته لازمه که بگم که آقای دکتر تا همین چندوقت پیش بیمار جدید قبول نمیکردند از بس که سرشون شلوغ بود.

ایشون شما رو معاینه کردند و تو همون نگاه اول تشخیص شون این بود که شما رفلاکس داری و شیر برمیگرده بالا توی دهنت...که به همین خاطر من رو از مصرف لبنیات و پروتئین گاوی ممنوع کردن تا شما کمتر اذیت بشی. قطره آ+د رو هم قطع کردند که کمتر تحریک بشی عزیزدلم.

خدا خیرشون بده که با یه نظر همه اینا رو تشخیص دادند.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

دلسارا
18 دی 92 1:21
آقا مهران خان اشکالو ... این ها رو بخون . قدر مامان گلت رو بدون که چقدر برای تو سختی کشیده ... بعدا نیای دست زنت رو بگیری و بیاری و مامانت رو اذیت کنی ها ..... اگر اینکار رو کردی تو می مونی و کله ای که دلسا بهش حمله میکنه . قربونت برم خاله جونم
مامان بهنوش
پاسخ
الهی من به قربون پسر متاهلم برم... و قربون دلسا لپ گلیم که همیشه پشت خاله شه...عزیزدلم، دلسا جون تو هم قدر مامانتو بدون که باگذشت ترین و مهربون ترین مامان دنیا رو داری گلم.