بدون عنوان
آخ که این روزها دلم برات کبابه نازنینم...خارش لثه هات شروع شده و خیلی داره اذیتت میکنه. بابا رضا برات یه دندون گیر ژله ای خریده که توی دهن کوچولوت جا بشه عزیزدلم. اتفاقا از دکتر نیک جو سوال کردیم در مورد مرواریدهای شما که گفتن از سه ماهگی ریشه زدن دندونها شروع میشه و یه کم بچه ها رو بی قرار میکنه...به امید روزی که مرواریدهای خوشگلت رو ببینیم عزیزم.
این روزها یکی دو دفعه ای هم مخصوصا صبح زود حدودای ساعت هفت یه غلت میزنی و برمیگردی روی شکمت. آخ که چه پسر باهوش و شیطونی داریم ما.... فکر کنم هفت صبح از بقیه روز پرانرژی تر هستی گل پسر...چون بقیه ساعات روز این کار رو تکرار نمیکنی عزیزدل. قربون اون چشمای گیرات برم که همه چی رو با دقت زیر نظر داری عزیزدلم.
دیگه پسرمون بابا و مامانش رو میشناسه و براشون بی قراری میکنه...مخصوصا که عاشق این هستی که وقتی بغل بابا رضا هستی سرت رو بذاری روی قلبش و با صدای قلبش آروم میگیری عزیزم.
خدا هردوتون رو حفظ کنه برای من و همیشه شاد و سلامت باشین نازنین های دلم.