هفت ماهگی مهران
پسر عزیزم امشب من و بابا رضا برای ماهگرد هفتم زندگیت، یه کیک کوچولو گرفتیم و با عمه خدیجه اینا و عزیز هفت ماهگیت رو جشن گرفتیم. تو که از ساعت 4 عصر دیگه نخوابیده بودی...خیلی سرحال نبودی گل پسرم. طبق روال همیشگیت هم که هیچ جا الا خونه خودمون نمیخوابی مگه بغل من یا بابا رضا باشی اونم برای چند دقیقه.
یه کم بی تابی میکردی عزیزدلم...آخه میخواستی حمله کنی به کیک قرمز رنگت که ببینی چه جنسی و چه مزه ایه؟!!! کاش میشد واقعا میذاشتم که بری توی کیک و حالشو ببری نازنینم.
ولی در عوض یه کوچولو از قسمت اسفنج کیکت از دست مامان خوردی قربونت برم...
نوووووووووووووووووش جونت عزیزم
هفت ماهگیت مبارک مهران نازم
امیدوارم لبت همیشه خندون و دلت همیشه شاد و تنت همیشه سلامت باشه،
نفس مامان و بابا
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی