مهرانمهران، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

نفس مامان و بابا...مهران

متولد شدن مهران

1392/4/12 22:50
نویسنده : مامان بهنوش
189 بازدید
اشتراک گذاری

صبح روز 12 تیرماه که از خواب بیدار شدم...طبق روال منتظر بودم تا با حرکت و صبح بخیر گفتنت که نشان از سلامتت داشت، از جا بلند شم. ولی هرچی صبر کردم حرکتی نکردی گل پسرم...کمی نگران شدم ولی نخواستم بابا رو نگران کنم...کلی چیز شیرین خوردم و سر به سرت گذاشتم ولی خبری از تو نشد که نشد....کم کم موضوع رو به بابا رضا گفتم و پیشنهاد دادم یه سری به بیمارستان البرز بزنیم تا هم خیالمون از سلامتی تو راحت بشه و هم اینکه برای روز زایمان که هفته بعد بود، خودمون رو آماده کنیم. با خاله شیرین مهربون و دوست داشتنی هماهنگ کردم و باهم دیگه رفتیم...وقتی رسیدیم بیمارستان رفتیم برای سونوگرافی که لحظه ای که صدای قلب تو نازنینم رو شنیدم، تمام وجودم آروم گرفت...خاله شیرین عزیز هم که اجازه ورود به اتاق رو نداشت، بالا و پایین میپرید تا از من و تو خبری بگیره و بره خیال بابایی رو هم راحت کنه...(واقعا دستش درد نکنه. حضورش اون روز برای من و بابا رضا واقعا دلگرم کننده و امیدبخش بود.) سونوگرافی خوب بود و اکوی قلبت هم به قول خانوم دکتر بد نبود. برای اطمینان بیشتر به ما پیشنهاد کردند که خارج از بیمارستان اکوی مجدد انجام بدیم و جواب رو براشون ببریم.

 

برگشتیم خونه و جوجه کبابی رو که بابا رضا برامون گرفته بود رو خوردیم و راهی سونوگرافی دکتر خدارحمی شدیم برای سونوگرافی و انجام اکوی قلب کوچولوی شما. توی سونوگرافی مشخص شد که وزن شما حدود 3 کیلو و 200 گرم هست. اکو هم خوب بود ولی عالی نبود...خیلی حرکاتت کم شده بودند.

به همراه خاله شیرین نازنین که دوباره اومده بود پیش من و بابا رضا، به بیمارستان برگشتیم که بعد از معاینه من و شما بهم گفتن که بستری بشم. اصلا انتظار نداشتم...به جای ترس، شوق دیدار تو بر من غلبه کرده بود و انگار تو آسمون ها بودم.این اولین بار بود که مجبور بودم از بابا رضای مهربونت دور بمونم عزیزم.

بابا رضا لوازم مورد نیاز رو تهیه کرد (البته از صبح لوازم مورد نیاز زایمان رو به همراه داشتیم) و مامان بستری شد. خاله شیرین رو هم فرستادیم خونه چون شب سالگرد ازداواجشون بود.

تا ساعت 10 شب به امید طبیعی به دنیا اومدن شما درد کشیدم. ولی به تشخیص خانم دکتر قربانی به خاطر افت ضربان قلبت قرار شد شما از طریق عمل سزارین به دنیا بیای عزیزدلم.

من رو آماده کردند و به اتاق عمل بردند. توی مسیر بخش تا اتاق عمل عمه خدیجه رو دیدم که به خاطر ما و بابا رضا اومده بودند بیمارستان. خاله شیرین هم مهمونهاش رو اون موقع شب تو خونه رها کرده بود و با دیانا و عمو هادی اومده بودند بیمارستان.(هنوز هم بابت این مسئله خجالت زده خاله شیرین و عمو هادی و دیانای عزیزم هستم.)

از اتاق عمل برات بگم پسر قشنگم که ساعت 10:45 با موسیقی که از موبایل دکترها یا پرستارها پخش میشد، به دنیا اومدی....

تو خوبی...تو ماهی....دشمن شب سیاهی...عزیزی...آره، عزیزی....چقده اطفار میریزی...

وقتی به دنیا اومدی فقط داشتم نگات میکردم که از سلامتت خیالم راحت بشه...عزیز دلم....

تمام هستی و دار و ندارمون رو به پات میریزیم پسر قشنگم.

بابا برامون یه اتاق اختصاصی گرفته بود. از اتاق عمل که اومدیم بیرون دیدم همه به خاطر ما اومدن بیمارستان تا تو رو ببینن گلم. پرستارها چقدر شاکی شده بودن که برای یه بچه مگه چند نفر آدم باید بیان بیمارستان...ولی نمیدونست که تو توی یه خانواده بزرگ ته تغاری هستی و انقدر همه دوست دارن نازنینم.بذار همینجا بگم کیا اومده بودن...

عمه خدیجه اینا، عمه منیژه اینا به همراه سهیلای عزیز و همسرش و آقا معراج گل، عمه معصومه مهربونت و دخترعمه مریم و پسرعمه حمید عزیز (که با زحماتی که برامون کشیدن واقعا شرمنده مون کردن...ایشالله جبران کنیم براشون.)

اون شب عمه معصومه نازنین پیش من و تو موندن تا صبح. تو هم بر خلاف کوچولوهای دیگه ای که اون شب همزمان با تو به دنیا اومده بودند، شیرت رو خوردی و راحت خوابیدی عزیز دلم.

از وزن و قدت هم بگم گل پسرم که وزنت 3250 گرم بود و قدت هم 49. دور سرت هم 35 سانتی متر.

گروه خونی ت هم که مثل مامان +A هست عزیزم.

واقعا خداروشکر میکنم به خاطر وجودت یکی یه دونه مامان و بابا.

اومدی و با اومدنت زندگی من و بابا رضا رو زیباتر از قبل کردی عزیزم.مهران نازنین ما

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

دلسارا
18 دی 92 1:18
عزیزم.... پس تو رقاص به دنیا اومدی ها .... گروه خونی ات هم با دلسا یکی هست . پس بگو دلسا چرا تو رو میخورد و خوشش میومد از کله ات .... ته تغاری خان.... اشکالو خان...
مامان بهنوش
پاسخ
بله خاله...مهران کلا آهنگهای شاد رو ترجیح میده...خون خون رو میکشه دیگه گلم که دلسا قصد کله مهران رو کرده بود دخمل نازم من خودم هم گروه خونی م A+ هست. پس منم دلسا رو میخوووووووووووووورم