مهرانمهران، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

نفس مامان و بابا...مهران

سهل انگاری مامان، شیطنت مهران، شله زرد عمه جون!!

1394/9/28 8:39
نویسنده : مامان بهنوش
351 بازدید
اشتراک گذاری

پسر گلم خیلی خداوند رو شاکرم از این بابت که اتفاقی که برات افتاد میتونست خیلی خیلی بدتر از این باشه و از طرفی هم هیچوقت خودم رو نمیبخشم که تو و توانایی ها و البته شیطنتها رو دست کم گرفتم که تونستی بری دم اپن، پشتی ها رو بندازی و ازشون بری بالا و دستای کوچولوت رو برسونی به اتویی که مامان تازه خاموشش کرده بود و انتهای انتهای کانتر گذاشته بود تا چند ثانیه بره لباسای اتو شده رو آویزون کنه و برگرده. دست کوچولوت رو سوزوندی مادر. انگار آتیش افتاده به دلم.چقدر گریه کردی و جیغ کشیدی...خودمم برای اولین بار نمیتونستم جلوی اشکامو بگیرم. اتو خیلی داغ هم نبود ولی برای تو بود گل پسرم. یه تاول بزرگ کف دستت زد و تمام نوک انگشتای دست چپت که باهاش کف اتو رو لمس کرده بودی یه تاول کوچولو زد. خوبه که دست راستت رو رسوندی به دسته اتو و با دست چپ کف اتو رو لمس کردی که هردودستت رو نسوزوندی و بعدشم ولش کردی روی زمین که خدا رحم کرد که نیوفتاد روی پاهات نازنینم.خیلی بد آوردیم خلاصه، بردیمت دکتر توی اوج ترافیک قبل از سه روز تعطیلی و بعدشم با دست کوچولوی باندپیچی شده ت رفتیم خونه مامان زری.

فرداش هم که عمه اینا شله زرد داشتن که بازم خداروشکر نه تو خیلی بهونه گرفتی به خاطر دستت و نه کسی متوجه سوختگی دستت شد که ناراحت بشن.چقدر هم که شله زرد دوست داری قربونت برم.دوتا پیاله کوچولو ازش خوردی و بعدا هم من دیدم رفتی نشستی سر ظرف دردار شله زردی که برای خودمون برداشته بودم و نشستی یواشکی با دست شله زرد میخوری شکموی نازم.

خاله ها تروخدا خیلی بیشتر از قبل مراقب کوچولوهاتون باشین. بلا دور باشه ازشون انشالله.

خدایا در هر صدم ثانیه بچه مو بهت میسپرم که تو بر همه چیز دانا و آگاه و توانایی!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

معصوم
28 آذر 94 10:37
آخ الهیی که بمیرم برات گل پسر چه دردیو تحمل کردی اشالله زود زود خوب شی
مامان بهنوش
پاسخ
خدا نکنه خاله معصوم...اوهوم...خیلی دلدم اومدششششش
ملیحه
28 آذر 94 10:37
وای خدااااااااااااااااا بلادور باشه از گل پسرمون منم خودم تو 8و9 ماهگی دستمو با اتو سوزوندم و هنوز جاش هست! برای مهران پماد الفا بزن که زودتر خوب بشه
مامان بهنوش
پاسخ
آخیییی عزییییزمممم...چقدر اذیت شدی پس... الان خواهر جان یه کرم هایی اومده جای زخم نمیمونه که...یادت نیست خودم دستم تا بالا سوخته بود با زودپز...یه خط هم ازش به جا نمونده خداروشکر.
مامان نیکان
28 آذر 94 18:38
الهی دورت بگردم.منم چند وقت پیش یه بلایی سر نیکان اوردم الان یادم نیست ولی اینقد باهاش گریه کردم.ایشالله که الان بهتری.چی کشید بچه ام
مامان بهنوش
پاسخ
الهیییییی نیکان جون. بلا دور باشه گلم انشآلله.
دلسارا
30 آذر 94 17:27
من قربون اون انگشتای سوخته ات . به خدا از روزی که پای تلفن بهم گفتی اینجوری شده انقدر ناراحت شدم که نگو . مثل پسر خودمه. مثل یه مادر ناراحت شدم .
مامان بهنوش
پاسخ
خدا نکنه خوشگلم. الان دیگه خوب خوب شده خاله جون