بدون عنوان
عزیز دلم هفته پیش بابا رضای مهربون برات یه تاب پرشی خرید. خیلی هیجانی نشون ندادی نسبت بهش...ولی بعد از یک هفته، امروز که نشستی توی تاب، تازه فهمیدی که چه لذتی داره تاب بازی...
قربونت برم این وسیله یکی از جالب ترین و لذت بخش ترین اسباب بازی های دنیاست که حتی مامان و بابا ها هم خیلی دوست دارن که ازش استفاده کنن و یادی از دوران شیرین بچگیشون رو تو ذهنشون مرور کنن...خوش باش مامانی
اینم عکست در حال تاب بازی نازنینم:
امروز یه شیرین کاری هم کردی و اون این بود که با هزار زحمت و تلاش شست پات رو با دست رسوندی به دهنت ولی دقیقا لحظه ای که خواستی بخوریش، یادت رفت هدفت چی بود و یهو حمله ور شدی به شست دستت...قربونت برم که انقدر شیرین شدی مامان جونم...ببخشید، به قول بابا رضا که میگه:
شیرین بودی، شیرین تر شدی!
مهران جونم بخدا ما که راه میریم همچین کار جالبی انجام نمیدیم که انقدر علاقه داری راه بیفتی و تاتی کنی نفسم...اول قصد میکنی که بلند شی ....دو تا دستات رو محکم فشار میدی به زمین و شکم قلمبه ت رو بلند میکنی و زانوهات رو هم خم میکنی روی زمین...ولی یهو تحمل وزنت رو نداری و دستات شل میشن و بدنت رو رها میکنی روی پتو پسر گلم...
وای به حال من که پسر شیطونم میخواد همین روزا راه بیفته تو خونه مون...